استوری مادر کیان پیرفلک با یک عکس معنیدار در روز معلم | تصویر
زینب مولاییراد، مادر کیان پیرفلک: «شاید دیگه اجازه ورود به مدرسه رو نداشته باشم اما مثل زمان کرونا مجازی تدریس میکنم، اما نه دروس تخصصی خودم، بلکه دروس عمومی آموزش میدم، شرافت، آزادگی، کشف حقیقت…»
ذرتی به تدریسات.کی به تو مجوز تدریس داده. اونوقت کسی مثل تو جز چی تدریس میکنه به جوانان این مرز و بوم.حیف که تو این کشور زیادی آزادی تو فرانسه آلمان و آمریکا بودی یه آزادی بهت نشون میدادن
شیر زن آریایی نمی میرد مرده امثال شما هستند که چشمان خود را به روی حقیقت بسته اند...
ناشناس
۱۰:۰۶ - ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲
۲۹
۱۶
در واقع پسرت رو خودت کشتی ..اون موقع که سایت بی بی سی و منافقین و...رو فالو میکردی و کشور رو به آشوب میکشیدی....فکر نمی کردی یک روز خودت تو این گردابی که درست کردی غرق بشی....
فقط یه مشت مزدور بی سواد هستین که سرتون و کردین زیر برف غافل از اینکه چه به سر مملکت داره میاد چشمتون به دست اربابانتون هست یه یه تکه استخوان هر از چند گاهی بندازن جلوتون ای بدبختا
ناشناس
۱۰:۳۴ - ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲
۳۴
۹
خودتو سرزنش کن!!!
چرا بچه ۹ساله رو بردی وسط اغتشاشات
مگه توی اغتشاشات شیرینی پخش میکنن
باید فکر همچین حادثه ای رو میکردی
فکر نکنم چیزی به اسم شرافت در وجود این خانم به ظاهر معلم وجود داشته باشه با وجود این همه هتاکی من نمیخوام سر به تنت باشه به امید کله پا شدنت به حق الله
بیچاره دانش آموزی که معلمش تو باشی موجودی که بچه خود را قربانی داعشی های نظیر پولی نژاد کرد شاید با حمایت آنها به نوا برسد که نشد و هر دو دنیا را یکجا باخت
سلام برهموطنان عزیزم
معلم هنری داشتیم یک روز پنکه ای درکلاس بود آن را روی میز گذاشت وگفت بچه ها پنکه را نقاشی کنید بعد از مدتی حدود 40 تا نقاشی راکنار هم. چید و گفت بچه ها خوب نگاه کنید با تعجب دیدیم که هیچ نقاشی شبیه هم نیست و هر دانش آموز از زاویه دید خود تصویر پنکه را کشیده سپس گفت زندگی هم مانند این پنکه است که هرکس نسبت به طرز زندگی و خانواده ای که درآن رشد کرده آن را می بیند حالا ای مادر داغدیده و ای هموطن عزیزم تو را به خون عزیزت اشک چشمانت را پاک کن و از زاویه انصاف و صداقت نگاه کن و دوست و دشمن این مملکت را بشناس
ناشناس
۱۶:۵۱ - ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲
۶
۴
خودتو سرزنش کن!!!
چرا بچه ۹ساله رو بردی وسط اغتشاشات
مگه توی اغتشاشات شیرینی پخش میکنن
باید فکر همچین حادثه ای رو میکردی